میخوام برم خونه مامان جون☻☺

 

امشب یه اتفاق جالب افتاد،

Klik hier voor meer gratis plaatjes

ویانا خاله که یه دختربچه 4 ساله ست اومد ومنو بغل گرفت و بوسید

شماهم که بغل بابایی بودی وقتی این حرکت رو دیدی

حسابی عکس العمل نشون دادی که من مامانمو میخوام

وایییییی که من عاشق این حرکتم و

این اولین باری بود که این عکس العمل رو نشون میدادی

بعدشم حسابی بوس بارونم کردی الهی من فدای شما.

بهنود خیلی دوست دارم.


تاریخ : 25 اردیبهشت 1392 - 08:51 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2808 | موضوع : وبلاگ | 23 نظر

زیباترین رویاها رو ببینی ،پسرم!!!

.ده ماه از بودن بهترین هدیه خدا کنار من و بابا گذشت.

ده ماه زیباترین و شیرین ترین روزا.

من و بابا تمام تلاشمون رو میکنیم که به رویاهای قشنگ تو رنگ واقعیت بدیم.

خیلی دوست داریم.


تاریخ : 21 اردیبهشت 1392 - 11:02 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2198 | موضوع : وبلاگ | 28 نظر

اینم تقویم امسالت که واست طراحی کردم

امیدوارم خوشت بیاد نفسی.


تاریخ : 02 اردیبهشت 1392 - 09:07 | توسط : بهنود جون | بازدید : 17413 | موضوع : وبلاگ | 29 نظر

یاد پارسال....

یاد پارسال افتادم .چه شور و هیجانی داشت زندگی من و بابا .شما چهار ماهت کامل شده بود و من منتظر 21 اسفند بودم که برم سونوگرافی دکتر رحیم زاده تا بفهمم شما پسری یا دختر.ولی یه چیز رو بگم میدونستم شما پسری برای همین تمام اسمای که انتخاب کرده بودم اسم پسر .البته نا گفته نماند که یه چندتا اسم دختر هم انتخاب کردیم .

پارسال این موقع همه به من میگفتن این کارو نکن این کارو بکن .......ولی من گوشم بدهکار این حرفا نبود.زیر پوستی مواظبت بودم چیزیکه شما رو اذیت کنه بلند نمیکردم چون بیمه شده بودی ولی در هر حال دوست داشتم خونه تمیز باشه وقتی تو میای .شستن فرشا وپرده ها وگردگیری خونه از کارای مهم بود.

یه ماهه بودی که رفته بودیم با مامان جون روضه ،اونجا دوست مامانی خانم اکبری به من گفت اگه تونستی برای سلامتي اقا امام زمان (عج)قران ختم کن.منم خیلی خوشحال از این پیشنهاد 2 ختم قران یکی واسه سلامتی امام یکی هم برای سلامتی شما شروع کردم به علاوه ختم صلواتی که روزای پنجشنبه داشتم.شاید بگی مامان خیلی زیاده روی کردی ولی نه ،اخه علاوه بر نیت سلامتی،یه جور تشکر از خدا هم بود .دوست داشتم ارامشی که قران به من میداد به تو هم بده و باهاش مانوس بشی و به قول اقا جون چراغ دین بشی.

راستی چنین روزی شما تکون خوردی وای که چقد شیرین بود .دوست داشتم تمام دنیا رو جشن بگیرم.که میگرفتم با هر تکون تو من یه دور کامل میچرخیدم و چشمامو میبستم تمام دنیا رو چراغونی میدیم. وای که چقد لذت داره.

با مامان جون رفتیم لباس بارداری خریدیم چند دست لباس هم مامانی واسم دوخت (دستش درد نکنه)اخه دیگه توی اون لباسام جا نمیشدم اخه شده بودم دو نفر. حالا از باباجونت بگم ،انقد هوامو داشت کافی بود لب ترکنم چیزی بخوام سریع السیر واسم میخرید منم یه عالمه ناز میاوردم و اون میخرید .((اخه جان بابا جونی بهنود،خیلی دوست دارم ))همش میرفتیم بیرون .اخه گاهی اوقات دلم بی دلیل میگرفت. راستی یه عالمه عکس هم دارم با بابایی با مامان جون و اقا جون با خاله سهیلا دایی احسان دایی محمد...یه عالمه عکس دو نفره من و تو داریم باهم.

یه چیز دیگه ،صبحا ساعت 11 از خواب بیدار میشدی که یه کم دیرتر میشد چایی با شیرینی میخوردم بیدار بودی و تکون میخوردی.مامان جون زنگ میزد اقا بهنود چیکار میکنه میگفتم خوابه.(شده بودی همه زندگی من).((اخه بچه تو شکم مادر تنها مزه ای که تشخیص میده شیرینی هست)).

حالا که دارم مینویسم بهنود من ،4 روز دیگه هشت ماهش کامل میشه یه عالمه کار یاد داره .یه عالمه دوست داره مثل ایدا جون ،امیر محمد جون ،بنیتا جون،فرهام جون،اقا رادوین گل،ریحانه جون و همه اونایی که توی لینک دوستانت نوشتم.البته علاوه برشما منم کلی دوست پیدا کردم چند تا مامانی گل و مهربون ....که همینجا ازشون خیلی تشکر میکنم بابت همراهیشون ،لطفشون ،ومحبتشون...بازم ممنون.

الان تو خوابی و من عاشق تو منتظر بابایی بهنود که بیاد ناهار بخوریم. بهنود دوست دارم . ودر اخر خدایا ازت ممنونم به خاطر تمام روزای خوبم.واسه داشتن بهنود و بابایی بهنود.


تاریخ : 15 اسفند 1391 - 22:25 | توسط : بهنود جون | بازدید : 1936 | موضوع : وبلاگ | 23 نظر

حرفای خودمونی..

نمی دونم از کجا شروع کنم ولی اول از غذا خوردنت میگم 28 روزه که داری غذا میخوری مثه فرنی سرلاک سوپ سبزیجات ، شیر بیسکوییت و پوره سیب زمینی هم بهت دادم ولی سیب زمینی چون سنگین بود دیگه ندادم بهت بخوری. حالا خداروشکر که غذا پس نمیزنی و غذایی که واست میکشم رو تا اخر میخوری بعدشم بهت اب میدم و بعد از اینکه سیر میشی یه کم دلبری میکنی و میخوابی وقتی بیدار میشی من از ذوق کردنت و دد گفتنت متوجه میشم که بیدار شدی.شاید خنده دار باشه ولی وقتی میخوابی دلم واست تنگ میشه . الان که دارم مینویسم کنارم خوابیدی خوابت تنظیم شده فقط دو بار در طول شب بیدار میشی شیر میخوری و بعدش میخوابی البته اینو بگم کافیه من فقط یه کلام باهات حرف بزنم همچین هوشیار میشی که خدا میدونه و من با تلاشی بی وقفه شما رو میخوابونم .و من زیر پوستی قربون صدقت میرم.

دو روزه که بابایی سرما خورده ونزدیک پسملم نمیاد اخه نمی خواد ناز پسرش سرما بخوره طفلی چه ریاضتی میکشه نمیتونه ببوستت.

راستی واست بگم از خزیدنت وقتی به پشت میزارمت با فشاری که به پاهات میدی عوض اینکه به جلو بری .دنده عقب میری مامانی که الهی من فداتشم .

مامان جون چند روز دیگه هفت ماهگیت کامل میشه و از خدا ممنونم که این چند ماه به سلامتی سپری شد و هرروز از روز قبل شیرینتر و خوش به حال من و بابایی که به واسطه داشتن پسرصبور و مهربونی مثل تو پدر و مادر شدیم و بازم میگم خدا جونم ممنونم .

خدا جون به من و بابایی بهنود کمک کن تا پدر و مادر خوبی برای بهنود ،هدیه خوب شما، باشیم و در خوشبخت کردنش مارو یاری کن.

عاشقتم مامانی، واسه اینکه با اومدنت نقاشی زندگی مارو زیباتر کردی و زمستون امسال مارو دل چسب تر از تمام زمستونای که تا الان سپری کردیم رقم زدی حرفام رو با ارزوی لحظه لحظه خوشبختی در زندگیت به پایان میرسونم.و اینو بدون که تودنیای به این بزرگی دو نفر خیلی دوست دارن و حاضرن هرکاری واسه داشتن روزای خوب واست انجام بدن.

خدا ممنونتم.

بهنود دوست دارم.


تاریخ : 18 بهمن 1391 - 09:57 | توسط : بهنود جون | بازدید : 1582 | موضوع : وبلاگ | 9 نظر

مرواریدهایی به نام دندان

عزیزم 5 دیماه دومین دندونت جوونه زد قربونت برم میدونم درد داری .

یه چند وقته خیلی لاغر شدی یعنی از 25 اذر به بعد یه کم بی تابی میکنی و لپای پسر قشنگم اب شده. ولی نازمن چند وقت دیگه با این دندونای کوچولوت غذاهای که واست درست میکنم نوش جون کنی. و دوباره وزن میگیری.

خدایا من وبابای بهنود به خاطر داشتن پسر صبوری مثل بهنود شکرگزاریم . .


تاریخ : 07 دی 1391 - 07:42 | توسط : بهنود جون | بازدید : 1153 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

دل نوشته های مادرانه

بهنود عزیزم

پسرم دو ماه از اومدن تو گذشت.

وقتی به آغوش میگیرمت بارها و بارها خدا رو به خاطر داشتن تو شکر میکنم.

وقتی میخندی انگار تمام دنیا میخنده.

فکرنکنم لذتی بیشتر از صحبت با تو و شیرین کاریات تو این دنیا برای من باشه.

روز من با باز کردن چشمای قشنگ تو شروع میشه.

بوییدن تو مثل بوکردن یه دامن پر گل یاس هست.

بهنود من ،ارزوی بهترینها رو واست دارم.

دعا میکنم همیشه زیر چتر لطف خدا باشی و خوشبخت بشی.

پسر گلم دوست دارم.


تاریخ : 24 شهریور 1391 - 09:55 | توسط : بهنود جون | بازدید : 1888 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

بزاق مادر مي تواند موجب پوسيدگي دندان نوزاد شود

30 درصد از نوزادان 5 ماهه دچار پوسيدگي دندان هستند و اين پوسيدگي مي تواند تا سن 3 سالگي ادامه داشته باشد. مراقبت هاي اوليه از دندان در زمان نوزادي، كليد محافظت از دندانهاي نوزاد در برابر پوسيدگي است. باكتريها مي توانند از راه بزاق دهان والدين و خواهر و برادر به دهان نوزاد انتقال داده شوند. بنابراين به مادران توصيه مي شود تا از وسايل و فنجان هاي مخصوص استفاده كرده و هرگز پستانك نوزاد را با دهان خود تميز نكنند.

براي جلوگيري ازپوسيدگي دندانهاي نوزاد، مادران مي توانند قبل از جوانه زدن اولين دندانها، لثه هاي نوزاد را بعد از هر بار شير خوردن با يك دستمال نمناك تميز كنند. شير سينه و شير دستي مي توانند عامل پوسيدگي دندانها شوند بنابراين نوزاد خود را بعد از جوانه زدن اولين دندانها ( معمولاً در حدود 6 ماهگي) و پس از 1 سالگي و بعد از آن هر 6 ماه يك بار نزد دندان پزشك مخصوص كودكان ببريد.
قبل از جوانه زدن اولين دندانها، يك درد طولاني شروع خواهد شد. به مادران توصيه مي شود براي تسكين دادن به اين درد از حلقه هاي پلاستيكي مخصوص دندان، دستمال نمناك و خنك و يا انگشت تميز استفاده كنند. اگر مادران تمايل دارند تا از ژل مخصوص دندان استفاده كنند، توصيه مي شود تا دو بار در روز با مسواكهاي نرم مخصوص نوزاد و به آرامي اين كار را انجام دهند.
غذاهايي كه باعث سلامت بدن هستند، سلامت دندانها را نيز تامين مي كنند. خوردن خوراكيهايي كه داراي شيريني زياد هستند باعث پوسيدگي دندان مي شوند. شكلات، آبميوه هاي آماده، نوشابه از اين دسته خوراكيها هستند.
براي جلوگيري از آلوده شدن دهان نوزاد و راه يافتن باكتريها به دهان او هرگز اجازه ندهيد تا كودك در حالي كه شيشه شير محتواي شير، آبميوه و يا شير سينه در دهانش است به خواب برود. سعي كنيد تا پس از 1 سالگي كودك را از شيشه شير دور كنيد. براساس تحقيقات به دست آمده، دادن شيشه شير با هر محتويات به نوزاد، بعد از يك سالگي خطر پوسيدگي دندان را افزايش مي دهد.
منبع:Fitpregnancy

Online

User


تاریخ : 27 تیر 1391 - 16:39 | توسط : بهنود جون | بازدید : 1432 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

آيا حتما بايد پدر يا مادر شدن را تجربه كنيد؟

براي برخي افراد اين ساده‌ترين سوأل جهان است. آنها هميشه خود را درنقش والدين ديده‌اند، زندگيشان همان‌طور پيش رفته است كه آرزو داشته‌اند و حالا آماده عمل هستند. عده‌اي ديگر از آدم ها هستند كه سال ها همه جوانب اين موضوع را سبك سنگين مي‌كنند، يا احساس مي‌كنند قبل از دست زدن به اين كار خطير، به تأمل بيشتري نياز دارند. برخي هرگز به نتيجه نميرسند. هرگاه در سوي اين تصميم سرگردان شديد، حتي اگر مي‌دانيد كه تصميم خود را عملي مي‌كنيد، بهتر است آگاهانه به تصميم خود براي پدر يا مادر شدن فكر كنيد.
اگر در تصميم گيري براي بچه دار شدن مشكل داريد يا صرفاً در اينكه بتوانيد اين پروژه مادام العمر را آغاز كنيد، با مشكل روبرو شده‌ايد، اميدواريم كه با مطالعه اين بخش به تصميم درست نزديك ترشويد. آنچه مسلم است، اين كه هيچ كس ملزم به بچه دار شدن نيست. جمعيت جهان كم نيست كه بخواهيد به آن اضافه كنيد و تصميم به فرزنددارشدن كاملاً به خودتان اميدها و انتظاراتي كه از زندگي‌تان داريد بستگي دارد.

ادامه مطلب...
تاریخ : 19 تیر 1391 - 20:23 | توسط : بهنود جون | بازدید : 1946 | موضوع : وبلاگ | یک نظر