من اومدم.....

من اومدم.....

سلام پسر گلم....خیلی وقته نیومده بودم پیج....اخه کلاسم پشت سرهم و پرباره ،وروزا که وقت نمیکنم ..شب هم که میام سربزنم اینقده خسته م که خواب امونمو میگیره...حالا اومدم از تو بگم که خیلی پسمل نازی هستی ....
عزیزکم وضعیت فرق نکرده ،هرروز که من میرم و میام بازم با یه پسر متین رو به رو میشم که خیلی خوبه...دوست دارم بهنود...
عزیز دلم یه دوروزی هست سرماخوردی و نمیتونی راحت نفس بکشی ولی خداروشکر دکتر که رفتیم گفتش که عفونت گوش و حلق و بینی خداروشکر نداری فقط ابریزش بینیه،که دکتر گفتش طول درمان داره و بعدش زود زود خوب میشه...
عزیزم میرم که به دوستای نی نی پیجت سربزنم....از ته ته دلم میبوسمت هوار میلیون تا....
تاریخ : 27 مهر 1392 - 03:11 | توسط : بهنود جون | بازدید : 3082 | موضوع : فتو بلاگ | 73 نظر

بهنود پسر صبور و باوقار مامان....

بهنود پسر صبور و باوقار مامان....

سلام به دوستای گلم...از عزیزانی که بهمون سر زدن ممنونم...اگه می بینین این چند وقته نبودم ..اخه کلاسای دانشگاه شروع شده و منم حسابی گرفتار ،ببخشید نتونستم بهتون سربزنم ...
پسرنازم سلام،از اینکه این چند وقته کاملا منو درک کردی و وقتی میریم خونه مامان جون خیلی اذیت نمیکنی خیلی خیلی ممنونتم...
این عکست هم مربوط به صبح جمعه 12 مهر هست که من رفتم کلاس و شما همراه بابایی رفتین پارک ..
عزیزتر از جونم اگه بخوام از شیرین کاریات بگم باید بگم که عکس حاجی بابا رو وقتی ازت میپرسم کجاست نشون میدی و بعدش صلوات میفرستی ...(خدابیامرزه حاجی بابا رو)
امروز صبح ازت پرسیدم :بهنود چندتا تخم مرغ بپزم؟گفتی ده تا ....گفتم مامانی همشو میخوری گفتی نه......من دوست دارم نفسی....

و اینجا میخوام از مامان مهربونم مامان خوبم که همیشه لطفش شامل حال من شده تشکر کنم و بگم همیشه قدردان زحماتت هستم اگرچه نمیتونم خیلی خوب و قابل تحسین از شما تشکرکنم ولی همیشه خداروشکر میکنم که مادری دارم که بوسه بر دستای مهربونش ،ارامش یخش دل من هست .......مامان خیلی دوست دارم و امیدوارم منم مثه شما مادری خوب بشم واسه بهنود....
تاریخ : 14 مهر 1392 - 08:57 | توسط : بهنود جون | بازدید : 3251 | موضوع : فتو بلاگ | 64 نظر

تنهای تنها دوست دارم.........

یه سلام عسلی به روی ماهت پسرم...

جمعه دعوت مامان جون رفتیم ناهار بیرون ،مامان جون و من و خاله سهیلا ،همراه با مرد کوچولوی خونه ی من...

کیه کیه در میزنه ؟؟؟؟؟؟

بزن بریم به سرعت برق و باد ...بزن بریم از اینجا...

.پاشو بریم منو ببر گردش...

به به چه باحاله....

اقا خیلی ممنون همینجا پیاده میشم...

بهنود خیلی باتو به ما خوش گذشت....دوست داااااااااااااااااااارم...نفسم..

و شنبه رفتیم باهم کفش بخریم و لباس پاییزه .....

 وحالا بگم که امروز 7مهرماه ، از دوازدهمین دندون شما رونمایی شد..مبارکت باشه عزیزکم...

اهان درمورد عکسای بالا یه چیزی رو فراموش کردم بگم...این چندروزه علاوه بر سی دی های اموزشیت منم با شما کارمیکنم که اعضای بدن رو بشناسی ..وقتی میپرسم گوشات کو ..چشمات کو  ..؟؟جواب میدی ولی باتامل...حالا بگم به شما که کنار اون مجسمه که ایستاده بودی ازت پرسیدم ..بهنودم گوشاش کو ؟سریع گوشاش رو نشون دادی..پرسیدم لباش کو ؟چشماش کو؟ بینیش کو؟خیلی سریع جواب میدادی....

اااای کلک شما یاد داشتی و هنرنمایی نمیکردی...فقط نمیخواستی بهم بگی...........

حالا من یه سوال از محضر مبارک شما دارم؟کی بیشتر از من تو رو دوست داره؟؟؟؟؟؟؟؟


تاریخ : 08 مهر 1392 - 07:23 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2420 | موضوع : وبلاگ | 48 نظر

تو مهربونترینی........

تو مهربونترینی........

(2مهر 92 ،امروز رفتیم پارک ،من و شما )
سلام به روی ماهت ،عزیز دلم....
مامانی،امروز یه کارای میکردی که تنها برداشتی که ازش میشد کرد فقط و فقط مهربونی شما بود...
جوونکم ،چون شما شب وقت خواب غلت میزنی مجبوریم رو زمین تو سالن بخوابیم البته من و شما ،که این اتفاق افتاد...شما چشمتون خمار بود و در مراحل اولیه خواب بسرمیبردین که دست نازت رو اوردی انداختی گردن من، که کنار شما دراز کشیده بودم وسفت چسبیده بودی..الهی من قربون تو اون دل مهربونت برم....صبحی هم کلی منو بوسیدی .مثه خودم که فشارت میدم واینور و اونور صورتت رو میبوسم شما هم دقیقا همون حرکات رو انجام میدادی......
عزیزم ،یه چند وقتیه وقتی ازت میپرسم ،مثلا خاله سهیلا رو چندتا دوس داری میگی ده تا ،اینقده بانمک میگی که بعد هر ده تا گفتنت بوس بارون میشی شیرینکم....
بهنودم ،چه باشم چه نباشم ،تا ته ته دنیا دوست دارم.....
تاریخ : 03 مهر 1392 - 10:40 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2282 | موضوع : فتو بلاگ | 39 نظر