تو یادت نیست .نه یادت نیست

تو یادت نیست .نه یادت نیست

تو یادت نیست ،نه یادت نیست .اون زماني که درون من لانه کردی و وجود من اشیانه تو شد، ،چقدر مواظب خودم که نه،مواظب تو بودم،دیگه سر به هوااز خیابان رد نمیشدم،خیلی احتیاط میکردم.تویادت نیست ،نه یادت نیست .وقتی در وجود من حرکت میکردی ومن با اشتیاق تکان های تورو حس میکردم و لبخند میزدم.زمانی که پاهای من انقده ورم کرده و بزرگ شده بود که داخل هیچ کفشی جا نمیشدولی من شادمان و خوشحال از اینکه تو روز به روز بزرگتر میشی...تویادت نیست نه یادت نیست ان شب رو که منتظر تو بودم .تا عزیز دلم رو در اغوش بگیرم.تو یادت نیست نه یادت نیست اون زمان که دل درد داشتی با کمر دردی که بعد از به دنیا اومدن تو داشتم ،تو رو تا نصفه هاي شب راه میبردم تا اروم بشی و بخوابی.....تویادت نیست نه یادت نیست ،مطمئنم روزی به یا د نمياري که من حاضر بودم بمیرم و تو مریض نشی ،تو خار به پات نره،تو پسر عزیز منی.......پاره ای از وجود من و پدرت ...
من مادرم،یک مادر و برای من،هیچ چیز باارزشتر از این نیست....
بهنود م دوست دارم.
تاریخ : 11 بهمن 1392 - 18:30 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2834 | موضوع : فتو بلاگ | 43 نظر