سلام دوستای گلم...

سلام دوستای گلم...

مامانای مهربون..من بعد چند وقت فرصت پیدا کردم و اومدم که به تک تک بچه ها سربزنم ولی مثلا به پیج رز جونی یا پیج ارمینا جون که رفتم اصلا قسمت نظر دهی رو باز نمیکرد و یه صفحه error رو به من نشون داد..البته با وجود سرعت پایین و افتضاح اینترنت پس اومدم اینجا و یه اعلان عمومی دادم که بگم همیشه بیادتونم و بیاد محبتتون....

علی ای حال بگم که دلم واسه امیر محمد ،ایدا ،امیرارشا،رز،ارمینا،هستی خانومی،طاها جون که ماشالا چقده بزرگ شده،مهشید ،ستایش،مرسانا جون،سارا جونی،پانیا جون،پارسا جونی ها(ماشالا به جون همشون)،بردیا ،یسنا جون جونیا (ماشالا به جونشون)،مهراد خان،مهریماه ،بنیتا ،شهریار،نیایش ،سلوا،هستی نفسه،پریناز دردونه،اقا طاها داداش نازنین ،ثنا ،نازنین ،محمد حسین،امیر عباس،اوینا،ماهان،امیر مهدی،ایلیا،امیر علی،فربد،محمد طاها،ریحانه ،ارسام ،ارتین،لی لی ،ارش،فرهام،علی ،اهورا جون که ماشالا واسه خودش مرد شده و شیرین شده،فرزین ،بارسین گلم،خاله انسیه،نگار جون،سارینا ،ایلیا جون.....همتون تنگ شده و دوست داشتم میتونستم توی وبلاگ هرکدومتون میو مدم و بهتون میگفتم چقد دوستتون دارم و از اینکه نتونستم رد پایی بزارم که متوجه بشین اومدم خیلی ناراحتم امیدوارم منو ببخشین....دوستتون دارم. عزیزای خاله و امیدوارم همیشه سالم باشین گلای خوشگل من...
تاریخ : 15 آذر 1392 - 06:21 | توسط : بهنود جون | بازدید : 3021 | موضوع : فتو بلاگ | 75 نظر

تک ستاره خوشبختیه مامان...

تک ستاره خوشبختیه مامان...

عزیزم،این عکس مربوط به 11 اذر هتستش که دایی من از کربلا اومدن و ما رفتیم خونشون...شماهم که خوش خنده هرکی رو میبینی خوب باهاش گرم میگیری و حسابی میخندی....
فدای پسر خوبم برم.....
منو ببخش که دیر به دیر میام اخه وقتش رو ندارم...خودمم خیلی ناراحت میشم گاهی که به وبلاگ شما دیر سرمیزنم...دوست دارم
تاریخ : 15 آذر 1392 - 05:48 | توسط : بهنود جون | بازدید : 1659 | موضوع : فتو بلاگ | 17 نظر

دل نوشته های مامان واسه بهنودش....

سلام عزیزم خوبی؟؟؟

عزیز جونم دوباره سر ماخوردی اما خفیف ...رفتیم پیش دکتر خودت (دکتر یاوری)،خداروشکر امروز که 2 اذر هستش و دو روز میگذره بهتر شدی عزیزم اما هنوز همراه با ابریزش بینی و سرفه های خفیف هستی....

این چندروزه خیلی طولانی گذشت واسم..اخه از ترس تب شما،من شب وقت خواب ،کابوس بالا رفتن تب شما رو میدیدم .....که خداروشکر تب نکردی و به خیر گذشت...اما یه ماجرای دیگه که خیلی مشهود بود این سه روزه این بود که شما خیلی بهونه میگیری و به مدت طولانی گریه میکنی...پسری که خیلی کم پیش میومد که من صدای گریه ش رو واسه انجام دادن کاری ببینم یا یه حرف بی منطقی بزنه....البته بگم به شما که اطرافیان که صدای گریه شمارو میشنون میگن شاید واسه خاطر دندونای نیش شما باشه که هر 4 تاشون بی مروتا دارن با هم از راه میرسن و پسر نازنین منو اذیت میکنن ..شایدم درست بگن چون وقتی ازت میپرسم مامانی درد داری عزیزم ؟؟؟فورا دندونات رو نشون میدی و دستت رو داخل دهنت میبری ...و حالا منم با مسواک انگشتی یه کم جاشون رو ماساژ میدم تا شاید از دردش کاسته بشه....

بهنودم ..این 3روزه با هر سرفه تو ،من خیلی ناراحت میشدم....و اشکم دم مشکم بود ولی امروز کمی بهتر شدی....همین جا بگم دندون 15 شما هم داره جوونه میزنه ...البته با درد زیاد.....

دوست دارم نفسی....

این عکس هم مربوط به اول اذر 92 هستش که طبق خواسته دوستات گذاشتمش.....


تاریخ : 03 آذر 1392 - 10:29 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2088 | موضوع : وبلاگ | 34 نظر