عزيز دلم امروز يعني 24 دي مرکز .بهداشت ادويه چي رفتيم. بعد از گرفتن قد و وزن بردمت اتاق واکسيناسيون .کاش ميشد دردت رو من بکشم ماماني.واکسنت رو که زدن يه کم گريه کردي ولي خيلي زود اروم گرفتي .اونوقت بعد از مرکزبهداشت رفتيم خونه مامان جون تا اگه يه موقعه تب کردي مامان جون کمکم کنه.
که خدا رو شکر تب زيادي نداشتي تا عصري که يه خورده درجه حرارت بدنت رفت بالا که با قطره استامينو فن کنترل شد .الانم که دارم
اين متن رو مينويسم ساعت يک شبه و سعي دارم تا صبح بيدار باشم که خدايي نکرده تب نکني. الان داري از خودت صدا در مياري و با دستاي کوچيکت به من دست ميزني
و بابايي باهات حرف ميزنه. واي که من قربونت برم.