دل نوشته های مامان واسه بهنودش....

سلام عزیزم خوبی؟؟؟

عزیز جونم دوباره سر ماخوردی اما خفیف ...رفتیم پیش دکتر خودت (دکتر یاوری)،خداروشکر امروز که 2 اذر هستش و دو روز میگذره بهتر شدی عزیزم اما هنوز همراه با ابریزش بینی و سرفه های خفیف هستی....

این چندروزه خیلی طولانی گذشت واسم..اخه از ترس تب شما،من شب وقت خواب ،کابوس بالا رفتن تب شما رو میدیدم .....که خداروشکر تب نکردی و به خیر گذشت...اما یه ماجرای دیگه که خیلی مشهود بود این سه روزه این بود که شما خیلی بهونه میگیری و به مدت طولانی گریه میکنی...پسری که خیلی کم پیش میومد که من صدای گریه ش رو واسه انجام دادن کاری ببینم یا یه حرف بی منطقی بزنه....البته بگم به شما که اطرافیان که صدای گریه شمارو میشنون میگن شاید واسه خاطر دندونای نیش شما باشه که هر 4 تاشون بی مروتا دارن با هم از راه میرسن و پسر نازنین منو اذیت میکنن ..شایدم درست بگن چون وقتی ازت میپرسم مامانی درد داری عزیزم ؟؟؟فورا دندونات رو نشون میدی و دستت رو داخل دهنت میبری ...و حالا منم با مسواک انگشتی یه کم جاشون رو ماساژ میدم تا شاید از دردش کاسته بشه....

بهنودم ..این 3روزه با هر سرفه تو ،من خیلی ناراحت میشدم....و اشکم دم مشکم بود ولی امروز کمی بهتر شدی....همین جا بگم دندون 15 شما هم داره جوونه میزنه ...البته با درد زیاد.....

دوست دارم نفسی....

این عکس هم مربوط به اول اذر 92 هستش که طبق خواسته دوستات گذاشتمش.....


تاریخ : 03 آذر 1392 - 10:29 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2089 | موضوع : وبلاگ | 34 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام