تو مهربونترینی........

تو مهربونترینی........

(2مهر 92 ،امروز رفتیم پارک ،من و شما )
سلام به روی ماهت ،عزیز دلم....
مامانی،امروز یه کارای میکردی که تنها برداشتی که ازش میشد کرد فقط و فقط مهربونی شما بود...
جوونکم ،چون شما شب وقت خواب غلت میزنی مجبوریم رو زمین تو سالن بخوابیم البته من و شما ،که این اتفاق افتاد...شما چشمتون خمار بود و در مراحل اولیه خواب بسرمیبردین که دست نازت رو اوردی انداختی گردن من، که کنار شما دراز کشیده بودم وسفت چسبیده بودی..الهی من قربون تو اون دل مهربونت برم....صبحی هم کلی منو بوسیدی .مثه خودم که فشارت میدم واینور و اونور صورتت رو میبوسم شما هم دقیقا همون حرکات رو انجام میدادی......
عزیزم ،یه چند وقتیه وقتی ازت میپرسم ،مثلا خاله سهیلا رو چندتا دوس داری میگی ده تا ،اینقده بانمک میگی که بعد هر ده تا گفتنت بوس بارون میشی شیرینکم....
بهنودم ،چه باشم چه نباشم ،تا ته ته دنیا دوست دارم.....
تاریخ : 03 مهر 1392 - 10:40 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2289 | موضوع : فتو بلاگ | 39 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام