داستان یه سال باتوبودن به روایت تصویر...

امروز 7اذر90 هستش رفتم ازمایشگاه ،خانم دکتر وجود یه فرشته درون منو بهم مژده داد...

خوشحالم،واین خوشحالیم رو با عزیزانم قسمت میکنم...

هشت هفته و 5روزت شده میخوام برم دکتر ببینم چه شکلی شدی..

هنوزاندازه یه لوبیای کوچولویی..

چند هفته گذشته استرس عجیبی دارم برای سلامتیت ،چون نمیبینمت هزارو یک فکر میکنم.میرم ازمایش nt ،شما 11هفته و 14روزته ،ازمایش رو میگیرن و میفرستن آلمان بعد ده روز جوابش میاد حالا فعلا از دیدن کوچولوی نازم لذت میبرم...

ارامش و اطمینان قلبی که الان دارم روبا هیچ چیز عوض نمیکنم..

شما الان 20 هفته ی هست که مهمون قلب من شدی بریم واسه تعیین جنسیت پیش دکتر رحیم زاده...

هورااااا همونی که میخواستم یه پسر کاکل زری ،عاشقتم...بریم یه کتاب اسم که تاییدیه ثبت احوال رو داشته باشه بخریم...

ازمیون اسمای اراد،بهراد،مهراد،شایان،کیان،صدرا و بهنود چه اسمی رو می پسندی؟؟دستم رو میزارم رو شکمم هراسمی رو که پسندیدی یه تکونی به خودت بده....

اااا چه اسم خوبی انتخاب کردی ،منم بهنود رو میخواستم .....پس چطوری بهنود من ،بهنود خان من...

37 هفته ی میگذره ،یک هفته دیگه بیشتر نمونده به اومدنت بریم پیش دکتر ماندانا کلالی ببینم وضعیتت چطوره؟

راستی دهم خرداد صدای قلب مهربونت رو شنیدم وازاینکه اینجوری تالاپ تلوپ میکرد یه عالمه انرژی گرفتم بهنود نازززم.

چند روز پیش یعنی 5تیر 91 ،جشن سیسمونیت روگرفتیم..خیلی به من خوش گذشت...

21 تیر ماه نود ویکه ،ساعت دوونیم شبه ،هیجان زیادی دارم ،نباید چیزی بخورم ،بیدارم،دوست دارم عقربه های ساعت بدو بدو کنن و ساعت شش صبح بشه که برم بیمارستان....

22تیرماه نودویکه ،ساعت شش و نیم صبحه ،همراه مامان جون و باباییت و خاله سهیلا ،داریم میریم بیمارستان بنت الهدی...بستری شدم

لباس پوشیدم ،دوباره دارم صدای قلبت رو میشنوم،یه خانمه بهم میگه میخوای فیلم بگیرم گفتم با کمال میل....

توبه پاتو روی قلبم گذاشتی ، ساعت هفت و هفده دقیقه صبح.....

بهوش اومدم ،ساعت هشت و ربع صبحه،دیگه احساس سنگینی نمیکنم یه خرده درد دارم ولی شیرینه ...ولی بهنودم کو؟ ؟کی میارین ببینمش؟ساعت ده و نیمه،میبوسمت و عاشقونه بغل میگیرمت....

 

خوشحالم تورودارم...

اومدیم خونه چهار روزه تورودارم ،چهارروزه زندگیم تغییر کرده ...چهارروزه......

فردابریم شناسنامه ت رو تحوبل بگیریم وااای وای جونمی تو...

اینم بهنود شفیعی متولد 22تیر 91 صادره از مشهد ....

وارد ششمین روزی شدیم که افتخار دادی اومدی زمین شدی..امشب رو باید با فامیلا جشن بگیریم...دوست دارم اقاجون من (حاجی بابا )توی گوشت اذان بگه....

امشب چه شب خوبی بود...منم ازاینکه حاجی بابا اذان گفت خوشحالم...

(حاجی بابا رفت و مارو با کوله باری از خاطره تنها گذاشت 6 ابان 91)..

امروز جمعه ساعت نه صبحه سیزده مرداده میبرمت واسه یه سنت شرعی(ختنه)...

نازم گریه نکن عزیزم چشمام قرمزشده ازبس که اشک ریختم....قربونت برم حالا که یه عالمه کادو داری بخند گلم...

اوووووو چه زود گذشت یه ماهه شدی ناز مامان....میدونی این یه ماه عجب شکلاتی بودی شما؟؟

زمان داره زود میگذره و شما پنجاه روزه شدی و میخندی حسابی واسه مامان و بابا ...تو جونمی ...

دیگه حرفی برای گفتن ندارم جزدیدن لحظه لحظه بزرگ شدنت و هرروز شیرین کاریهای جدید ...که همشون رو تو صفحه جدا به نام صفحه اموزه هات نوشتم که هروقت اونا رو بخونی بدونی چه کوچولو بودی و چه پیشرفتایی داشتی...

البته امروز که دوماهه شدی بریم واکسن دو ماهگیت رو بزنیم....

عزیزم که اینقده صبوری که فقط ناله میکنی ...کاش میشد دردات واسه من باشه...

امروزرفتیم خونه حاجی بابا ،اخه فردا قراره از کربلا بیان ،رفتیم که اگه کاری باشه انجام بدیم اخه پسرم سه ماهه شده و میتونه کارای جدید جدید انجام بده....

پسمرکم،حسابی بلوزت رو خیس میکنی اونقده که اب دهنت میریزه نکنه خبرایی که من خبر ندارم...

چهارماهه شدی پسر تپل مپل ،میبوسمت .....

راستی صورتت رو خیلی دست میکشی اخه اگزما داری ،بریم پیش سامیراد شاید یه دارویی بده...

نه بابا ،این فوق تخصص نوزادان که سامیراد باشه دردی رو دوا نکرد .بریم پیش یاوری دکتر خودت...

وااااای دستش درد نکنه چقد این پماده خوب بود دیگه اصلا از اون دونه های قرمز مزاحم خبری نیست هورااااا.

چه خوب شد که با وارد شدن به پنج ماهگیت صورتت خوب شد ..

امشب مهمون داریم...خیلی دوست دارم همیشه بغلت کنم ولی همه میگن بغلی میشه و بعدا اذیتت میکنه...

پس خبر جدید این بود،قربونت برم که دندون دراوردی و حالا که شش ماهه شدی خرده خرده غذا خوردن رو شروع میکنی با اب برنج...واااای چقد بی مزه ست...

مامانی ،هفت ماهه شدی و اینجوری باسر میخزی اخه گردنت درد میگیره نازم...صبر کن منم بهت برسم...

همه چیزمنی..چه این 22 هایی که گذشت شیرین بود...

حالا یه 22 دیگه اخه هشت ماهه شدی...

بزرگ شدی عزیزم با یه دنیا شیرین بازی...

اااا 22 اسفند شد ونزدیک عیدیم یه عید جدید با یه عضو جدید ....باید بریم لباس جدید بخرم واسه گل پسرم...اخه تو جون منی....

عیدت مبارک ..مسافرت خوش گذشت همه خوب بودن؟؟

چرا لاغر شدی؟لپات کو؟؟؟؟

اینم بهنود نه ماهه من،قصه گوی من.....(22 فروردین)

قربونت برم که اینقده شیرینی...رسیدیم به 22 اردیبهشت ..باورت میشه داریم به یه سالگیت نزدیک میشیم به همین زودی...

امروز که 22 خرداده و تولد امام حسین هستش بریم حرم زیارت دلم هوای حرم رو داره...

زیارتت قبول باشه عزیزم...

تااینجای قصه رو گفتم و نوشتم با کلی چیزای که ننوشتم و قبلا گذاشته بودمشون تو یه صفحه دیگه...

امروز 14 تیره وفقط مونده 8 روزدیگه که به یه سالگیت برسیم..نقشه هایی دارم که امیدوارم بتونم خوب خوب اجرا کنم....

مهمون داریم امشب ،شما وقتی میارم که غذا بخوری بادیدن بقیه که میبینی دارن غذا میخورن شما هم میل به غذا ت بیشتر میشه و غذاتو خوب میخوری...

عزیزتر ازجونم عاشقونه دوست دارم و بهترین هارو میخوام از خدا واست...

الان که مینویسم شما خوابی و به خودم قول دادم الان ببوسمت .....

این بود داستان فرشته کوچولوی من که داره یه ساله میشه...


تاریخ : 14 تیر 1392 - 11:12 | توسط : بهنود جون | بازدید : 4813 | موضوع : وبلاگ | 37 نظر

  • اشكم دراومد مامان بهنود جون.... خدا چه دلي به ما مادرا داده....همه زندگيمون بچمونه....چقدر تو اين يه سال زحمته بهنودتو كشيدي،خسته نباشي عزيزم....پيشاپيش تولدش مبارك ايشااله به همه برنامه هايي كه ميخواي برسي....
  • وای چه کار باحالی کردی مامانی بهنود جون ، پیشاپیش تولد گل پسرتو تبریک میگم ، اگه اشکالی نداره منم از شما ایده بگیرمو این کارو واسه وبلاگ ریحانه جون انجام بدم؟
  • سلام آقا كوچولو پيشا پيش تولدت مبارك فردا يك ساله مي شي عزيزم آرزو مي كنم همه ني ني ها شاد و سرحال باشن . ان شااله تولد 120 سالگي بوسسسسسسسسسس
  • عزیز خاله میبوسمت تولدت مبارک گل گلدون مامانی...همیشه زنده باشی،مامان بهنود اشک منو دراوردی ،خیلی از کارت خوشم اومد افرین به این ایده جدید...شاید منم یه روزی از این کارها واسه یسنا انجام بدم اخه من یه ذره تنبلم!!!!!
  • خیلی قشنگ بود آفرین به این مامان با ذوق و هنرمند هزاران بوس پیشاپیش کادوی تولد بهنود جون
    رز : خاله جونی نبارک باشه تبلد دوستم
  • خیلی قشنگ بود.ایشالا جشن تولد صدسالگیت عزیزم.یاد روزای اول آرتین افتادم و تحت تاثیر قرار گرفتم.بوس.
  • خیلی کار جالبی بود عزیزم،ما رو هم به روزهای شیرین گذشته بردید،پیشاپیش تولدت گل پسرمون مبارک،انشاا... بهنودجان زیرسایه پدرومادر بزرگ بشه و به همه آرزوهاتون در مورد بهنودجان برسید و در آینده باعث افتخار پدر و مادرش بشه.بووووووووووووووووس
  • ایشالا شونصد ساله شی خاله
  • خاله سهيلا
    شنبه 15 تیر 1392 - 20:07
    خيلي قشنگ و جالب بود واقعا با رد شدنه هركدوم از عكسا خاطره ها دوباره واسم زنده ميشدن خسته نباشي مامان بهنود هنرمند هزارتا بوس.خاله جونم بهنود ايشا.....١٠٠ساله بشي و ي روز تو عكسارو بذاري كناره هم. و هم خاله رو ياد كني هم خاطره هارو بازگو كني خيلي دوستت دارم و تو اين ي سال به معنايه واقعي وابسته ات شدم
  • خیلی قشنگ بود.مامانی دست درد نکنه.بهنود جونم تولد ۱سالگیت مبارک
  • دایی احسان
    شنبه 15 تیر 1392 - 20:58
    قربونه خواهر خوش ذوقم برم واقعا کاره هنرمندانه ای بود من ک خیلی خوشم اومد .....بهنود نفسه دایی عاشقه اینم ک هر بار میای خونه با در زدن در اتاقم و د د گفتن سراغمو میگیری ...دوستت دارم جیرجیرکم پیشاپیش تولد ی شالگیت مبارک
  • ای جان خاله خیلی عالی بود
    پارسا:بهنود جون دوست گلم تبلدت مبالک
  • ایشاالله 100 ساله این شازده پسر
    بهنود یه دونه باشه
  • واییییییییییییییییییییییییییییییی مامانی ترکوندی.افرین به این مامان خوش ذوق و خوش سلیقه.ایشالا سایه ی پر مهرت همیشه رو سر بهنود جونی باشه.منم خیلی دوست دارم این کارو بکنم البته با اجازهی شما و اگه وقت کنم.مطمئنم برنامه های تولدتم مثل همین کارت بکر و نو هست.ایشالا همیشه در کنار هم شاد و سلامت باشین.بهنود گلم تولدت مبارک پیشاپیش.بوسسسسسسسسس
  • ماماني عالي بود هوووووووووووروووورا بهنود خان عزيزم پيشاپيش تولدت مبارک;-)
  • خیلی کار جالبی کردید.بهنود جون تولدت مبارک.
  • مامان جونی دستت دردنکنه واقعاعالی بود بهنودجونی باید به همچین مادر خوش ذوقی افتخارکنه;-)منتظرعکسهای تولدبهنود جونی هستیم انشاالله صدساله بشه عزیزم:-*:-*واسه عزیزخاله.
  • من الان دیدم .
    به به چه کار قشنگی
    عاشق اون عکست شدم که بین عروسکا خوابیدی امیرارشا هم مثل این عکس داره شاید گذاشتم. اونجا خوردنی شدی
  • عالی بود
    خوش به حال آقا بهنود...
  • سلام مامانی میدونم درگیر کارهای تولد بهنود جونی.ولی ما رو بد عادت کردی.هر روز باید از شما یه عکس جدید یا کامنت ببینیم.زود بیاییییییییییییییییییییییییییییییییییین.بوسسسسسسس
  • بهنود جونم خاله داره دو سه روز میره شهرکرد نیستش.تولدتو پیشاپیش بهت تبریک میگم عزیزم.ایشالا همیشه سالم و سلامت باشی و 1000سال زنده باشی.دوست دارییییییییم.بوس.
  • خیلی بااحساس ودست داشتی بودوخیلی حس قشنگییه مادربودن ،تولدبهنودجون روپیشاپیش تبریک میگم ایشالله 1000ساله بشه زیرسایه مامان وبابای مهربونش هزارتابووووووس به صورت ماهش
  • سلام. خیلی ناز هم داستان واقعیت هم شخصیت این رمان زندگی دل مادرانه ات انشاالله با ارادت به حضرت بقیـة الله به زندگی شیرینش ادامه بده پیشاپیش تولدمبارک گلکم
  • سلام عزیزم بهنود جون خوبه؟چقد قشنگ تعریف کردی کل ماجرا رو...خب دیگه این ماهم که تولدشه حتما بازم عکسهای بهنود جونمونو میزاری...پیشاپیش تولدش مبارک باشه ...فدات شم متولد ماه تیر همشون گلن...همسری منم متولد تیره ایشالا دومادی بهنود جونو ببینی....
  • عزیزم مثل همیشه زیبا ودوست داشتنی ،خوش ذوق وبا سلیقه .
  • واقعا عالی و جالب بود ایول به مامانه عمویی و هزارماشالله به عمو جونم بهنود که هر روز نازتر از دیروزش میشه بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس :**
    ^_^
  • مامان جون مريم
    دوشنبه 17 تیر 1392 - 22:45
    دختر گلم طراحي و ايده ات افرين داره ....خيلي قشنگ بود ....خوشبحاله بهنود ك همچين ماماني داره بوس واسه ٢تاتون ...بهنود عزيزم (نمكدون)پيشاپيش تولدت مبارك ارزو ميكنم عمر با بركت داشته باشي بووووووووووووس
  • سلام ماماني.پيشا پيش تولد پسر نازتو تبريك ميگم.ممنون از لطفت.احتمال داره شير خودمو همراه با شير خشك بدم .حسابي گرفتارم كرده.همه ميگن 40 روز اول ولي فرقي نكرده.بوووووووووووووس واسه پسر ناز
  • ااااااییییییییی جان قربونت برم مامانی دستت درد نکه خاطراتتونو با ما شریک شدین خاله جون تولدت از الان مبارک دوستداریمممممممممممم بوووووووووسسسسسسسسسسسیییییییییی بووووووووسسسسسسسسسسییییییییییییییی
  • سلام مامان بهنود جون.خوبی؟چه قصه قشنگی تعریف کردی...
    بهنودم چطوره؟ببخشید این چند وقت خیلی سرم شلوغ بود.یکم اینترنتم مشکل داشت.چند روز هم مهمون شهر شما بودیم.واسه همین نتونستم زودتر بهتون سر بزنم.
    بهنود جون تولدت پیشاپیش مبارک کوچولوی خاله.150 ساله بشی ایشالا...
  • عزیزم پیشاپیش تولدت مبااااااااااااااااااااارک الهی همیشه زنده باشی
  • الهي بگردم چه قصه ي قشنگيه با تو بودن واسه مامانت ارزوم اينه که گل دخترمو زودي زود به سن تو ببينم عسل خدا واسه مامان و بابات حفظت کنه تولدت مبارک عزييزم
  • :Dاین نظر رومامانه نی نی برای همه ی دوستاش فرستاده
    فک کرده شما رای ندادین
  • چقد قشنگ تعریف کردین قصه رو <img src='http://www.ninipage.com/3.9.693/smiles/bigsmile.gif' alt=':D' />
  • واااای مامان بهنود چه کردی با من و دلم.
    خیلی عالی نوشتی عالییییییییییییییی
    انشاالله تولد 120 سالگی آقا بهنود و ببینی مامانی.
    تولد اقا بهنود گلم جلو جلو مبارک
  • چقد خوشکلی بهنود جون خاله انشالله همیشه سلامت باشی به رها هم سر بزن
  • خیلی خوب بود بهنود جون قدر مامان گلتو بدون واقعا عالی بود

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام