گل ،گلدون من

 

Yellow Star Waves 


فروردین امسال با تو.......

3فروردین 93

ارامش جونم دوست داااااااارم.

11 فروردین 93 ......حرم اقا امام رضا..

و لبخند خدا را در وجود تو میبینم...

 

.دوست دارم....

28فروردین 93....حیاط  خونه مامان جون..

عاشق این ژست گرفتنتم ....

27فروردین93....پارک به همراه دایی احسان رفته بودی..

29فروردین 93....

عزیزجونم دوست دارم......


تاریخ : 02 اردیبهشت 1393 - 01:23 | توسط : بهنود جون | بازدید : 3462 | موضوع : وبلاگ | 15 نظر

17 اسفند و بهنود جونی

17 اسفند و بهنود جونی

بهنود خوبم ،یه چند وقتیه که نتونستم به وبلاگت سر بزنم ببخش مامانی رو،،،،17 اسفند مراسم نامزدی دایی محمد بود که شما هم در اختیار باباییت بودی و از شیطونی سنگ تموم گذاشتی...دوست دارم عزیز دلم....
تاریخ : 23 اسفند 1392 - 23:46 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2386 | موضوع : فتو بلاگ | 30 نظر

تو یادت نیست .نه یادت نیست

تو یادت نیست .نه یادت نیست

تو یادت نیست ،نه یادت نیست .اون زماني که درون من لانه کردی و وجود من اشیانه تو شد، ،چقدر مواظب خودم که نه،مواظب تو بودم،دیگه سر به هوااز خیابان رد نمیشدم،خیلی احتیاط میکردم.تویادت نیست ،نه یادت نیست .وقتی در وجود من حرکت میکردی ومن با اشتیاق تکان های تورو حس میکردم و لبخند میزدم.زمانی که پاهای من انقده ورم کرده و بزرگ شده بود که داخل هیچ کفشی جا نمیشدولی من شادمان و خوشحال از اینکه تو روز به روز بزرگتر میشی...تویادت نیست نه یادت نیست ان شب رو که منتظر تو بودم .تا عزیز دلم رو در اغوش بگیرم.تو یادت نیست نه یادت نیست اون زمان که دل درد داشتی با کمر دردی که بعد از به دنیا اومدن تو داشتم ،تو رو تا نصفه هاي شب راه میبردم تا اروم بشی و بخوابی.....تویادت نیست نه یادت نیست ،مطمئنم روزی به یا د نمياري که من حاضر بودم بمیرم و تو مریض نشی ،تو خار به پات نره،تو پسر عزیز منی.......پاره ای از وجود من و پدرت ...
من مادرم،یک مادر و برای من،هیچ چیز باارزشتر از این نیست....
بهنود م دوست دارم.
تاریخ : 11 بهمن 1392 - 18:30 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2821 | موضوع : فتو بلاگ | 43 نظر

دردونه ی من.....

دردونه ی من.....

سلام قربونت برم .ببخش این ماه کمتر به وبلاگت سرزدم .اخه فردا که 28 دیماه هست امتحاناتم شروع میشه و این چند وقته درگیر درس خوندن بودم.عزیز جونم شما 3تا شعر یاد داری که شامل (توپ قلقلی و گل گل گل از همه رنگ....و مامان و بابا دوست دارم....{شعر عمو پورنگ }).بهنودم شما یه 2 هفته ی هست که دوباره سرماخوردی و تونستیم با هم تب شما رو پشت سر بزاریم.اخه از تب کردن شما من هراس داشتم....عزیز جونم 18 ماهگیت مبارک .24 دی رفتیم واکسنت رو زدیم ،نازگلم شما پاتون (پای چپ)خیلی درد داشت و روز دوم تب کردین البته به خیر گذشت.و روز سوم فقط پادرد داشتین...نازنینم دوست دارم عاشقتم و میلیون میلیون تا میبوسمت......
{ازاینکه به دوستای خوبت هم سر نزدم معذرت میخوام حتما بعد امتحاناتم جبران میکنم.}
تاریخ عکس::26دیماه سال 92
تاریخ : 28 دی 1392 - 01:05 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2135 | موضوع : فتو بلاگ | 26 نظر

سلام دوستای گلم...

سلام دوستای گلم...

مامانای مهربون..من بعد چند وقت فرصت پیدا کردم و اومدم که به تک تک بچه ها سربزنم ولی مثلا به پیج رز جونی یا پیج ارمینا جون که رفتم اصلا قسمت نظر دهی رو باز نمیکرد و یه صفحه error رو به من نشون داد..البته با وجود سرعت پایین و افتضاح اینترنت پس اومدم اینجا و یه اعلان عمومی دادم که بگم همیشه بیادتونم و بیاد محبتتون....

علی ای حال بگم که دلم واسه امیر محمد ،ایدا ،امیرارشا،رز،ارمینا،هستی خانومی،طاها جون که ماشالا چقده بزرگ شده،مهشید ،ستایش،مرسانا جون،سارا جونی،پانیا جون،پارسا جونی ها(ماشالا به جون همشون)،بردیا ،یسنا جون جونیا (ماشالا به جونشون)،مهراد خان،مهریماه ،بنیتا ،شهریار،نیایش ،سلوا،هستی نفسه،پریناز دردونه،اقا طاها داداش نازنین ،ثنا ،نازنین ،محمد حسین،امیر عباس،اوینا،ماهان،امیر مهدی،ایلیا،امیر علی،فربد،محمد طاها،ریحانه ،ارسام ،ارتین،لی لی ،ارش،فرهام،علی ،اهورا جون که ماشالا واسه خودش مرد شده و شیرین شده،فرزین ،بارسین گلم،خاله انسیه،نگار جون،سارینا ،ایلیا جون.....همتون تنگ شده و دوست داشتم میتونستم توی وبلاگ هرکدومتون میو مدم و بهتون میگفتم چقد دوستتون دارم و از اینکه نتونستم رد پایی بزارم که متوجه بشین اومدم خیلی ناراحتم امیدوارم منو ببخشین....دوستتون دارم. عزیزای خاله و امیدوارم همیشه سالم باشین گلای خوشگل من...
تاریخ : 15 آذر 1392 - 06:21 | توسط : بهنود جون | بازدید : 3008 | موضوع : فتو بلاگ | 75 نظر

تک ستاره خوشبختیه مامان...

تک ستاره خوشبختیه مامان...

عزیزم،این عکس مربوط به 11 اذر هتستش که دایی من از کربلا اومدن و ما رفتیم خونشون...شماهم که خوش خنده هرکی رو میبینی خوب باهاش گرم میگیری و حسابی میخندی....
فدای پسر خوبم برم.....
منو ببخش که دیر به دیر میام اخه وقتش رو ندارم...خودمم خیلی ناراحت میشم گاهی که به وبلاگ شما دیر سرمیزنم...دوست دارم
تاریخ : 15 آذر 1392 - 05:48 | توسط : بهنود جون | بازدید : 1641 | موضوع : فتو بلاگ | 17 نظر

دل نوشته های مامان واسه بهنودش....

سلام عزیزم خوبی؟؟؟

عزیز جونم دوباره سر ماخوردی اما خفیف ...رفتیم پیش دکتر خودت (دکتر یاوری)،خداروشکر امروز که 2 اذر هستش و دو روز میگذره بهتر شدی عزیزم اما هنوز همراه با ابریزش بینی و سرفه های خفیف هستی....

این چندروزه خیلی طولانی گذشت واسم..اخه از ترس تب شما،من شب وقت خواب ،کابوس بالا رفتن تب شما رو میدیدم .....که خداروشکر تب نکردی و به خیر گذشت...اما یه ماجرای دیگه که خیلی مشهود بود این سه روزه این بود که شما خیلی بهونه میگیری و به مدت طولانی گریه میکنی...پسری که خیلی کم پیش میومد که من صدای گریه ش رو واسه انجام دادن کاری ببینم یا یه حرف بی منطقی بزنه....البته بگم به شما که اطرافیان که صدای گریه شمارو میشنون میگن شاید واسه خاطر دندونای نیش شما باشه که هر 4 تاشون بی مروتا دارن با هم از راه میرسن و پسر نازنین منو اذیت میکنن ..شایدم درست بگن چون وقتی ازت میپرسم مامانی درد داری عزیزم ؟؟؟فورا دندونات رو نشون میدی و دستت رو داخل دهنت میبری ...و حالا منم با مسواک انگشتی یه کم جاشون رو ماساژ میدم تا شاید از دردش کاسته بشه....

بهنودم ..این 3روزه با هر سرفه تو ،من خیلی ناراحت میشدم....و اشکم دم مشکم بود ولی امروز کمی بهتر شدی....همین جا بگم دندون 15 شما هم داره جوونه میزنه ...البته با درد زیاد.....

دوست دارم نفسی....

این عکس هم مربوط به اول اذر 92 هستش که طبق خواسته دوستات گذاشتمش.....


تاریخ : 03 آذر 1392 - 10:29 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2073 | موضوع : وبلاگ | 34 نظر

بهنود پسر ناز من...

بهنود پسر ناز من...

بهنودم ،عزیزم،زیباترین هدیه خدا دوست دارم.
اقای محترم شما خیلی علاقه به جاروبرقی و اتو و ....و بقیه لوازم برقی خونه داری، اخه من چه کنم؟؟؟؟زمانی هم که میخوام ازشون استفاده کنم دیگه کار حضرت فیله که از شما (رئیس خونه)بتونم چیزی رو بگیرم ولی بااینحال خیلی دوست دارم عسلکم....عاشق این شیطون بازیهاتم نفسی....
نازنینم تا فراموش نکردم بگم که دندون 13 و 14 شما هم جوونه زده..دندون 13شمادر تاریخ 14 ابان 92 خودشو بهمون نشون داد و دندون 14 شما با سه روز تاخیر در تاریخ 17 ابان 92 خودشو بهمون نشون داد..
تاریخ : 28 آبان 1392 - 03:36 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2259 | موضوع : فتو بلاگ | 29 نظر

دلم میخواد عنوان تمام تیتر هارو بزارم بهنود مهربون خودم...

سلام و عرض ادب خدمت دوستای گلم،مامانای مهربون.....

دوستای خوبم از اینکه به ما سر میزنین و مارو مورد لطفتون قرار میدین خیلی خیلی ممنونم...

بهنودم سلام...گل زیبای زندگیم سلام.....

پسرم 24 روز از 15 ماهه شدنت میگذره ..میخوام بگم که تو این چند وقته چی گذشته...اول از اینجا شروع میکنم که 2هفته پیش رفتیم مرکز بهداشت برای چک کردن قد ووزن و دورسر شما...که همه چیز نرمال و طبق نمودار بود...خوبه خداروشکر....اما اون چیزی که ذهنمو الان مشغول کرده که میخوام بنویسم اینه که شما از عید قربان سرماخوردی و ابریزش بینی داشتی....رفتیم دکتر و قطره گرفتیم...که شاید حل بشه اما طولانی شد و ابریزش بینیت قطع نشد تا همین یه هفته پیش که 8 ابان بود و مجلس سال حاجی بابا ،همه بودند...و شماهم که عاشق شلوغی و شیطونی و اینکه با پسرا توپ بازی کنی..منم حریف پسر شیطون بلای خودم نشدم و رفتیم پیلوت تا با پسرا توپ بازی کنی....خلاصه دو روز بعدش یعنی جمعه شب شما تب کردی ..بابایی رفت واست قطره استامینوفن گرفت تا تب شما بیاد پایین اما فرداش ظهر تب شما اینقده بالا رفت که سریع سریع رفتیم دکتر ..وگفتش که باید بستری بشه..وگرنه تشنج میکنه..(نمیدونم چرا یهو بند دلم پاره شد و دنیا رو سرم خراب شد و فقط گریه کردم و از حضرت زهرا کمک خواستم....)

3روز بیمارستان شیخ بستری بودی و این سه روز واسه من خیلی طولانی بود و ازاینکه تو بی حال بودی و سرم به دست بودی و هر ساعتی یه امپول بهت میزدند ذره ذره جونم ذوب میشد.....نمیخوام زیاد درمورد بیمارستان صحبت کنم ولی ناگفته نماند که بابایی شما هم خیلی بهم کمک کرد خصوصا شب اخر که من تونستم 2 ساعت بخوابم..اخه توی بخش هیچ کس رو جز مامان بچه اجازه نمیدادن و بابای شما هم پشت در اورژانس بودن همه ی این 3 روز رو...)

امروز 14 ابانه ،روز تولد من ،و یه روز از مرخص شدن شما گذشته ،خداروشکر تب نداری (اخه دکترت گفت شاید تا 48 ساعت اینده دوباره تب بالا داشته باشی،البته از زمانی که مرخص شدی اومدیم خونه مامان جون،و ایشون خیلی خیلی به من کمک کردن...)

عزیز جونم شما حالا خوبی و من درحال ادای نذرم هستم....

دوست داااارم...بهنود.


تاریخ : 15 آبان 1392 - 01:29 | توسط : بهنود جون | بازدید : 2342 | موضوع : وبلاگ | 50 نظر